حنیفا ساداتحنیفا سادات، تا این لحظه: 6 سال و 2 ماه و 24 روز سن داره
داداش امیرحسینداداش امیرحسین، تا این لحظه: 9 سال و 1 روز سن داره
شروع عشق مامانی و باباییشروع عشق مامانی و بابایی، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 4 روز سن داره

حنیفا ،ماه تابان ما

عشق داداش امیرحسین

سلام دختر قشنگم آخه هر چی از عشق داداش امیرحسینت نسبت به شما  بگم کم گفتم،مهر و محبتش نسبت به شما یه رنگ و شکل عجیبی داره با نگاه های گرم و سرشار از مهرش با دل و جون میپرستت و  درک این حس عجیب  برای من از جانب یه بچه 2 ساله واقعا باعث شگفتی و سردر گمیه واقعا برای بچه اول که همیشه میدون دار خونه و فک و فامیل بوده ،حالا  پیدا شدن یه رقیب شیرین مطمینا قضیه سنگینیه که الحمدلله از همون برخورد اول داداش امیرحسینت هویدا بود که شما  به چشمش یه رقیب نبودی و نیستی  بلکه یه رفیق دوست داشتنی  که با جون و دل،حتی با نگاه میپرستیدت واااااااااااااااااقعا خیلی دوست داره و  الان وقتی چند ساعت از خونه دور میشه ،هر...
2 تير 1397

عقیقه و روز هفتم تولد

سلام نفسم  بابا مهدی نزدیکای یه هفتتون بود که زحمت کشید و براتون گوسفند عقیقه کرد حالا عقیقه چیه؟الان برات میذارم. عقیقه عبارت است از: کشتن گوسفند یا هر حیوانی که صلاحیّت قربانی کردن داشته باشد، در روز هفتم ولادت فرزند، جهت حفظ فرزند از بلاها. پرداخت قیمت آن کفایت از عقیقه نمی‌کند. بهتر است عقیقه و فرزندی که برایش عقیقه می‌شود، از حیث جنسیت مساوی باشند، ولی اگر چنین نشد اشکالی ندارد و کفایت می کند. همچنین مستحب است، پس از سر بریدن عقیقه، استخوان‌ها را نشکنند، بلکه از بند مفصل‌ها جدا کنند، ولی استحباب دفن کردن استخوان‌هاى عقیقه و بعضى از کارهایى که در بعضى جاها مرسوم و معروف است، ثابت نشده و مدرکى ندارد. ...
2 تير 1397

غربالگری

روز3تولد شما رفتیم آزمایشگاه نیلو آخه مامانی همه نی نی ها باید روز سوم تا پنجم تولدشون حتما یه آزمایش غربالگری انجام بدن حالا پایینتر برات مینویسم که این آزمایش اصلا برای چیه و به چه دردی میخوره؟ من و مان جون  و بابایی رفتیم بسمت آزمایشگاه نیلو و  منتظر شدیم تا تو آزمایشگاه صدامون کنن،بماند که یکی از  پرسنل اونجا ،موقع نوبت گرفتن،پشت تلفن یادش رفته بود که بهم بگه تا دو ساعت نباید شما رو شیر بدم چون رو نتیجه آزمایش اثر میذاره شما هم از خواب پریدی و همون موقع  حسابی الم شنگه راه انداختی تا بهت شیر بدم و منم نمیتونستم بهت شیر بدم چون هنوز دو ساعت از آخرین زمانی که شیر خورده بود ی نگذشته بود،بنده هم ساکت ننشستم و شروع کرد...
2 تير 1397

اومدن به خونه

سلام عشق من روز شنبه 28 بهمن بعد از کش و قوسهای فراوون برای مرخص کردن مامانی،بالاخره ساعت 8 شب از بیمارستان مرخص شدیم اون شب باران ملایمی هم میومد و خدا رو شاکر همین مقدار بارونم بودیم چون تو کل زمستون آسمان تهران  به خودش بارون ندیده بود  و هوا حسابی کثیف شده بود بطوریکه مدارس تا یک هفته هم تعطیل شده بودن اما روز تولد شما خدا لطفشو شامل حال ما تهرانیا کرد و  با بارون رحمتش آلودگی ها و کثیفی های شهرمونو پاک کرد قربون اون همه خوش قدمیت بشم من میوه دلم خلاصه که بگم با بابا مهدی و مامان فرح به سمت خونه راه افتادیم و اون شب هم طبق معمول همه شبای بارونی تهران،با ترافیک شدید و خیابونای قفل شده روبرو شدیم ولی بالاخره با یه تا...
2 تير 1397